محل تبلیغات شما



امروز تقریبا دو سال از آخرین پستم می‌گذرد. او رفته؛ و من برخلاف سابق منتظر هیچ برگشتی نیسنم. دلگرفته و تنها بودم و گفتم به اینجا سری بزنم که تاریخ آخرین پست متعجبم کرد. و به این فکر کردم که در این دو سال چند بار این اتفاق افتاد، چند بار رفت و آمد، و مثل رفت و آمد کارد روی پوست، زخم زد و سوزاند و خون ریزاند.

یادم نمی‌آید چند بار شد. یادم نمی‌آید.

کاش فراموشی بگیرم که هیچ وقت  چیزی یادم نیاید. 


واقعا خوشحالم که این گوشه رو برای خودم نگه داشتم. و بر وسوسه دادن آدرسش به دیگران غلبه کردم. اینطور وقتا که میام توش احساس آرامش می کنم که کسی منو نمی شماسه. البته خب اگر باهوش باشند، می تونند بشناسند؛ اونش دیگه مهم نیست. این روزا بد دلم گرفته. می دونم باید بنویسم تا حالم خوب شه اما نمی نویسم. می دونم که باخودکار هم باید بنویسم تا حسابی دلم خنک شه. ولی از بس نگران قبلیا هستم دیگه انگار دلم نمی خواد بعدی ها رو بنویسم.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

بیولوژی 1390